جدول جو
جدول جو

معنی مصیبت دیدن - جستجوی لغت در جدول جو

مصیبت دیدن
داغ دیدن، عزادار بودن، سوگوار بودن، تحمل رنج کردن، مشقت دیدن، سختی دیدن، مصیبت کشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصیبت دیده
تصویر مصیبت دیده
کسی که مصیبتی بر او وارد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصلحت دیدن
تصویر مصلحت دیدن
خیر و صلاح دیدن، به خیر و مصلحت پنداشتن، مصلحت دانستن
فرهنگ فارسی عمید
(زِ / زُ / زَ دَ / دِ)
سوکوار. ماتمی. داغدیده. عزادیده. ماتمزده. که فرزند یابرادر یا عزیزی دیگر از دست داده باشد. مصیبت زده. عزادار. (از یادداشت مؤلف). رجوع به مصیبت زده شود
لغت نامه دهخدا
(بَتَ)
صلاح دیدن. صواب دیدن. مقتضی و مناسب و شایسته تشخیص دادن. (از یادداشت مؤلف). سزاوار و قابل و لایق دیدن. (ناظم الاطباء) :
چو آن نیرنگساز آواز بشنید
درنگ آوردن آنجا مصلحت دید.
نظامی.
پادشاهی... به نزدیک او رفت و گفت اگر مصلحت بینی به شهر اندر برای تو مقامی بسازم. (گلستان)... ملک را خنده آمد وزیر را گفت چگونه مصلحت می بینی. (گلستان). بخشیدم اگرچه مصلحت ندیدم. (گلستان). مصلحت آن دیدم که در نشیمن عزلت نشینم. (گلستان). بارها در این مصلحت که تو می بینی اندیشه کرده ام. (گلستان).
خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی
که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی.
سعدی.
به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت
چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم.
حافظ.
عجب از لطف تو ای گل که نشینی با خار
ظاهراً مصلحت وقت در این می بینی.
حافظ.
، از روی بصیرت پنداشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ دَ)
سختی کشیدن. بدبختی و نکبت و بلا کشیدن. به غم و مصیبت و ماتم گرفتار آمدن. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مصیبت کش شود
لغت نامه دهخدا
موژیده سوکوار آنکه مصیبتی بر او وارد شده، کسی که خویشاوند یا دوستی صمیم از او فوت کرده: مادر مصیبت دیده، جمع مصیبت دیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
صلاح دیدن مصلحت دانستن صواب دانستن: بترک خدمت پیرمغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
گزند رسیدن بد آمدن، سوک رسیدن سوکوار شدن رسیدن سختی و رنج و بلا، سوگوار شدن بسبب فوت خویشاوند یا دوستی صمیم
فرهنگ لغت هوشیار
داغدیده، سوگوار، عزادار، ماتمزده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صلاح دانستن، مصلحت دانستن، صواب دانستن، مصلحت جویی کردن، چاره اندیشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد